انسان مدرن و عرفان


 

انسان مدرن یک انسان اجتماعی است. اما اجتماعی بودن انسان مدرن، با اجتماعی بودن انسان سنتی بسیار فرق دارد. زیرا، از طرفی زندگی پیچیده­‌تر از گذشته شده است و از طرف دیگر جامعه به معنی امروزی کلمه، از حد یک روستا یا یک شهر گذشته و در تلاش برای جهانی شدن است! یعنی، انسان امروزی مرزها را پشت سر می‌­گذارد و دلش می‌­خواهد در یک جامعه­‌ی جهانی زندگی کند. ما این تمایل را در زندگی کشورهای پیشرفته­‌ی مغرب زمین عملاً ملاحظه می‌­کنیم.

این کار دیر یا زود اتفاق می‌­افتد و مردم جهان در دهکده‌ی­ کوچکی که در سطح کره‌ی­ زمین ایجاد شده، به صورت یک جامعه‌ی واحد زندگی خواهند کرد.

برای روشن شدن مطلب، به این نکته باید توجه داشت که جهانی‌شدن، یعنی به سوی یک جامعه‌ی­ جهانی گام برداشتن. جهان روزبه‌­روز پیش می‌­رود و انسان‌­ها به زندگی در جامعه­ی جهانی نزدیک‌­تر می‌­شود. زیرا، جهانی‌شدن براساس عناصری از قبیل ارتباطات، آگاهی و انتخاب اصلح انسان­ به تدریج پیش می‌­رود.

دنیای ما دنیایی است که شرق و غرب آن به هم وصل شده و به صورت یک دهکده‌ی­ کوچک درآمده است. مردم این دهکده از همدیگر و داروندار هم خبر دارند. در چنین شرایطی همه­‌ی انسان­ها از هر آن­چه در دنیا هست، آگاه می­گردند و می­توانند انتخاب کنند. بنابراین، پدیده­ها و موضوعاتی که شایسته­ مقبولیت همگانی باشند، همه­‌ی مردم آن­ها را انتخاب می­کنند و بدین­سان جهانی می­گردند، مانند جهانی‌شدن برق، اتومبیل، تلفن، کامپیوتر، اینترنت و...

این جهانی‌شدن در اختیار این قدرت یا آن قدرت نیست. یعنی، جهانی‌شدن تلویزیون یا اینترنت، نه نتیجه­‌ی فرمان یک قدرت است و نه یک قدرت می­تواند از جهانی‌شدن آن­ها جلوگیری کند. اخلاق و رفتار و فکر و فرهنگ نیز در جهان کنونی، در معرض ارزیابی و انتخابند. به این معنا که همه‌ی­ انسان­ها می­توانند هر فکر و فرهنگ را به تدریج بررسی و ارزیابی کرده و سرانجام فکر و فرهنگ برتر را انتخاب ­کنند. بدین­سان، فکر و فرهنگ نیز مانند برق و اینترنت جهانی می­شوند.

در این­جا، باید از یک توهم نادرست دوری جست و آن این­که، جهانی‌شدن به این معنا نیست که فکر و فرهنگ یک قوم یا قدرت، جهان را تسخیر می­کند. بلکه به این معناست که همه­‌ی انسان­ها یک حقیقت را می­پذیرند یا یک چیز سودمند را انتخاب می­کنند. برای مثال، برق مال یک قدرت نیست که به دیگران تحمیل کرده باشد. آزادی انسان­ها، فکر یک فرهنگ ویژه نیست که به انسان­های دیگر تحمیل شده باشد، بلکه خواسته‌ی­ همه­‌ی انسان­هاست. یعنی، چیزی است که همه­‌ی انسان­ها آن را به دلخواه انتخاب می­کنند و اگر هم از انتخاب آنان جلوگیری شود، تلاش می­کنند که روزی بتوانند آن چیز خوب و سودمند را انتخاب نمایند. طرفدار حقیقت بودن و اشیا و روش­های سودمند را برگزیدن، براساس عقل و خرد انسان­هاست، نه به خاطر این­که آن­ها به قوم یا فرهنگ ویژه­ای تعلق دارند یا قدرت ویژه­ای به دنبال جهانی کردن آن­هاست! ریاضیات مال همه­‌ی انسان­هاست و فیزیک مال همه‌ی­ انسان­هاست و همه­ انسان­ها آزادی، رفاه و آسایش می­خواهند و همه­‌ی انسان­ها به دنبال معنویتی درست و سودمند هستند!

از این روست که نگرش انسان مدرن به عرفان و رابطه‌ی­ او با عرفان چندان جدی نخواهد بود. زیرا جهانی کردن عرفان با مشکلاتی روبرو خواهد بود. زیرا، عرفان جدی یعنی حالات و تجربه­هایی که یک شخص در اثر سلوک و ریاضت به دست می­آورد. این حالات، اگرچه برای او مایه‌ی­ خرسندی خاطر بوده و بسیار گرانقدر هستند، دریغا که به سه دلیل قابل اشتراک با دیگران نیستند:

الف- یکی این­که تجارب عرفانی و آن­چه انسان با کشف و شهود به آن می­رسد، غیرقابل‌انتقال­ هستند. یک بیت منسوب به شمس تبریزی، بیانگر حال و احساس همه‌ی­ کسانی است که از تجربه‌ی­ عرفانی برخوردارند:

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر                           من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

ب- دیگر این­که، تجربه­های عرفانی مانند تجربه­های حوزه‌ی­ علوم تجربی نیستند که به آسانی برای دیگران هم قابل تکرار باشند. یعنی، اگر یک عارف به تجربه­ای دست یافته است، نمی­توان از دیگران هم انتظار داشت که به چنان تجربه­ای دست یابند.

ج- مقامات عرفانی همیشه در معرض ادعا و تقلب هستند! یعنی، هرکسی می­تواند به دروغ ادعا کند که من به تجربه­های عرفانی دست یافته­ام. عرفان در طول تاریخ خود، همیشه با این ادعاها روبرو بوده است، به قول مولوی:

از هزاران اندکی زین صوفیند                 باقیان در دولت او می­زیند

 زیرا، ادعا بسیار آسان است و برای هیچ­کس هم درستی یا نادرستی آن قابل بررسی نیست!

بنابراین، دنیای جدید از هر جهت براساس عقل و اندیشه استوار است. چراکه انسان­ها در مسائل عقلی می­توانند به تفاهم برسند. چنان­که در حوزه‌ی­ علوم به چنین توافقی رسیده­اند و مردم دنیا در ریاضیات و فیزیک و شیمی و امثال این­ها با هم اختلافی ندارند. هم­چنین، در دستاوردهای فرهنگی نیز می­توانند براساس عقل به توافق برسند، چنان­که عقلای جهان در مسائلی از قبیل دموکراسی و شیوه­‌ی انتقال قدرت به توافق رسیده‌اند. نتیجه آن­که انسان مدرن نمی­تواند عرفان را محور کار خود قرار دهد. بلکه باید جهانی شدن را براساس دانش و اندیشه تحقق بخشد./

سید یحیی یثربی

آذر ماه 1394