عاشورا و عزای حسینی برای من نیز، همانند همه شیعیان، بسیار بامعنا و باشکوه است. از زمانی که خاطرات کودکی ام را به یاد می آورم، مراسم عاشورا و حسرت و تاسف و تاثرم برای کشته شدن امام حسین (ع) را به خوبی به یاد دارم. آن روزها کودکانه آرزو می کردم که ای کاش امام (ع) کشته نمی شد تا ما نیز می توانستیم او را زیارت کنیم.
آن روزها، روستای ما مدرسه نداشت و من در مکتبخانه درس می خواندم. وقتی که قرآن را ختم کردم و کمی خواندن و نوشتن یاد گرفتم، نخستین حادثه مهمی که برایم پیش آمد این بود که در روز عاشورا سوار ذوالجناحم کردند و نوحه ای را به دستم دادند تا آن را بخوانم و من سوار بر ذوالجناح در میان دسته عزاداری، آن نوحه را می خواندم با این مضمون که ای ذوالجناح بابای من کجا مانده، ای ذوالجناح چرا خون آلود شده ای و ...
از حدود چهارده سالگی هم طلبه شدم و از پانزده شانزده سالگی در روستای خودمان به منبر رفته، روضه می خواندم. اکنون نیز، در میان نوشته های متعددی که دارم، سهم روضه خوانی ام محفوظ است. مجموعه ای از ترجیع بندها در مصیبت امام حسین (ع) با مقدمه اینجانب و خوشنویسی جناب خوروش به وسیله بنیاد شهید با نام «گلاب اشک» به چاپ رسیده است. همچنین، بر «گنجینة الاسرار» عمان سامانی مقدمه ای نوشته ام که به وسیله نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها منتشر شده است. علاوه بر صدها سخنرانی، مصاحبه و مقاله که درباره عاشورا داشته و دارم.
عاشورا که مرا سوار ذوالجناح می کردند و من در میان فریاد «حسین، حسین» مردم، از زبان حضرت سکینه خطاب به ذوالجناح نوحه می خواندم، کسی صدای ضعیف مرا نمی شنید، ولی می دیدم که همه به من نگاه می کنند و گریه می کنند. شاید هم چهره خجالتی و کودکانه ام به گریه آنان یاری می رساند.
آن وقت ها درست درک نمی کردم که چه می خوانم و چه نقشی ایفا می کنم. وقتی طلبه شدم، بازهم سال های سال روضه می خواندم و مردم به گریه می داشتم و خودم نیز گریه می کردم. اما هنوز چیزی از عاشورای حسینی نمی دانستم، جز اینکه در آن روز، امام حسین (ع) و یارانش را به شهادت رسانده اند!
پس از سال ها اندکی به خود آمدم و به جریان عاشورا با دقت نگریستم و به تدریج به اهمیت و عظمت این جریان پی بردم. آن روزها مصادف بود با قیام مردم ایران با رهبری و اقدامات شجاعانه مرحوم امام خمینی (ره)! فضای جامعه به گونه ای بود که در همه مجالس و محافل، کم و بیش نکته های باریکی درباره عاشورا گفته می شد و تحلیل های خوبی از این جریان ارائه می گردید.
در آن روزها من یاد گرفتم که داشتن امکانات و زمینه نعمت بزرگی است، اما اگر دو چیز وجود نداشته باشد، این امکانات به حال ما هیچ سودی نخواهند داشت و آن دو چیز عبارتند از:
یک - آگاهی از وجود چنین امکاناتی و شناخت صحیح نسبت به آنها.
دو - توان بهره برداری از آنها.
سال های سال نفت در زیر زمین بود و ماده و فیزیک می توانست محصولات ارجمندی به انسان تقدیم کند، همانند اتومبیل، تلویزیون، تلفن، داروهای جدید، جراحی، و ...، اما انسان نمی توانست از این بابت چیزی به دست آورد، زیرا از قوانین حاکم بر فیزیک و از ماهیت و امکانات آن خبر نداشت.
سال ها کشورهای زیادی در زیر خاک خود نفت داشتند، اما نمی دانستند که چه دارند! و زمانی هم که از امکانات طبیعت و اینکه نفتی در زیر زمین دارند، آگاه شدند، بازهم برخی نتوانستند از این نعمت بهره بگیرند. از این رو، نه تنها از ثروت خود بهره مند نشدند، که در مواردی هم بیگانگان آن را به یغما و غارت بردند.
بنابراین، اگر ندانیم که چه داریم و نتوانیم از آنچه داریم بهره برداری کنیم، فرصت را از دست می دهیم و گرفتار خسارت و زیان می گردیم. داشتن امکانات چیزی است و شناخت داشته ها و توان بهره گرفتن از آنها چیز دیگر.
نمونه دیگر عقلانیت و دین است. ما با وجود اینکه دینی عقلانی داریم، در مسیر برعکس عقلانیت حرکت می کنیم. در حالی که غرب که انجیلش ضد عقل است و دینش مخالف اندیشیدن و علمایش تفکر را مخالفت با خداوند می دانند، عقلانی حرکت می کند. یعنی ما داشته خود را نشناخته و از آن استفاده نمی کنیم، در حالی که آنان از داشته های ما آگاه هستند و به خوبی از آنها بهره برداری می کنند.
طبیعی است که هرگاه جامعه ای نتواند از امکانات خود بهره بگیرد، دیگران از آن امکانات بهره می گیرند. از اینجاست که پیشوای پرهیزگاران، علی (ع) به ما هشدار می دهد که مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما پیشی بگیرند (نهج البلاغه: نامه 47).
عاشورا و قیام امام حسین (ع) در این روز، از داشته های بسیار بزرگ و ارجمند ماست، زیرا می تواند جامعه را از جهات مختلف فکری و فرهنگی و سیاسی و بین المللی غنی سازد. اما ما هنوز این منبع غنی را نشناخته ایم و نتوانسته ایم به درستی از آن بهره بگیریم.
والسلام
دکتر سید یحیی یثربی